هامونهامون، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه سن داره

آبی تر

حالا هر کی به من میرسه

حالاهر کی به من میرسه از اینکه شما دوتایین خوشحاله و حسابی هم به ما تبریک می گه از همه هم بیشتر بابایی خوشحاله حالا هر کی به من می رسه میگه برای ما دعا کن و من با تمام وجود میخوام که شما ها که هنوز با خدا خیلی ارتباط دارین برای همه کسانی که به من گفتن دعا کنین برای همه دوستا و همه اونهایی که میخوان مامان بشن و همه کسانی که بیمار دارن و همه و همه حالا هر کی به من میرسه میخواد بدونه چیجوری اینطوری شده و حالا هر کی به من میرسه به من یه عالمه انرژی ++++++++++++++++ میده و همه اینها به خاطر شماهاست کوچولوهای دوست داشتنی من ...
30 فروردين 1391

بچه های من

دیروز 26 فروردین رفتم پیش دکتر که صدای قلبت رو بشنوم و دکتر گفت که خیلی قلب خوشکل و نازی داری که حسابی هم تپل داره میزنه بعد لحظه ای که کارش تموم شد به من گفت این دیگه چیه ؟ یه قلب دیگه و یه بچه دیگه شما دوتایین واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای خدای من شما دوتایین و من نمیدونستم باید چه کار کنم و همینطوری اشک میریختم  و میخندیدم شما بچه های من دوتایین که با هم تصمیم گرفتین من و بابایی رو غافلگیر کنین شما دوتایین که میخواین دنیای من و بابایی رو عوض کنین شما دوتایین و من از شادی سراز پا نمیشناسم بچه های من خیلی ممنون که با هم اومدین و من با تمام وجود پذیرای ش...
27 فروردين 1391

دنیایی است پیش رویمان

سلام کوچولوی من فندق خوشمزه   لوبیای شیطون تپل من عشق کوچول من دلم میخواد برات بگم چقدر دوست دارم بیای و با هم یه عالمه کارهای نکرده بکنیم و دنیای جدیدی رو تجربه کیم و پر بشیم از احساسات خوب و لذت بخش تو چقدر به من چیزهای جدید یاد بدی و من چقدر حرف نگفته با تو دارم دوست دارم شادی رو بهت تقدیم کنم و برات بهترینها رو میخوام دوست دارم سالم باشی و شجاع دوست دارم قوی باشی و مهربون ما خیلی باهم کار داریم دنیایی است پیش رویمان ...
23 فروردين 1391

هفته هشتم

فندق من میخواستم برات توضیح بدم که الان تو چه وضعیتی هستی  اندازه ات حدود 1.6 سانتي متر در حدود يك لوبيا قرمزه تو مرتبا حركت مي كنی و تغيير مكان مي دی، هر چند من تا چند هفته ديگر هم نمي تونم حركتهاي تو را احساس كنم  دنبالچه جنيني ات در حال ناپديد شدنه و پلكهات تقريبا به طور كامل چشمهات را مي پوشونه  هرچند هنوز هم پرده نازكي بين انگشتهاي پا و دستت وجود دارد، اما اين انگشتها در حال بزرگ شدنن. بازوهات بزرگتر شده اند و دستهات از مچ خم شده به طرف قلببت  قرار گرفته اند.  مفصل زانوهات شكل گرفتن و احتمالا پاهات به اندازه اي بزرگ شدن  كه بتونن جلوي بدنت به يكديگر برخورد كنن.  با...
21 فروردين 1391

فامیل خوب

خوب حالا وقتشه که از فامیلهای خوب که خیلی تو رو دوست دارن برات بگم  یکیشون عمو مهدی که تو دنیا بینظیره یدونه است واقعا اول اینکه مهر ماهیه عین من دوم اینکه مهربوووووووووووووووون ترینه سوم اینکه خوش تیپ و قیافه است چهارم اینکه صدای قشنگی داره و دیگه اینکه یه خانمی داره به اسم نسرین که اونم خیلی مهربونه و مامان بزرگ آبادانی که الان تو بیمارستانه و زانوی پاش رو عمل کرده که وقتی تو به دنیا بیای بتونه با تو راه بره و الان هم  همش به تو میگه محبوبه چون خیلی دوست داره دایی حامد هم هست ه پیانیسته و کلی باهاش حال میکنی کلن عاشقش میشی بعدن بهت میگم چرا فعلا اینها رو داشته باش تا بقیه رو سر فرصت برات تعریف ک...
20 فروردين 1391

سال 91 با تو

سلام فندق ناز من امروز 14 فروردین و اولین روز رسمی کار در اداره تعطیلات عید هم تمام شد گلم با تمام روزهای طولانی و کسلی که پشت سر گذاشتیم امسال به واقع میتونم بگم خیلی خوش نگذشت آخه اصلا بیرون نمیرفتیم و اصلا به دامان طبیعت نرفتیم و اصلا کار هیجان انگیزی نکردیم عمو مهدی بود که کت و شلوار دامادی اش رو خرید و اردیبهشت هم منتظر عروسی اش هستیم عمو وحید هم که عید برای ما کلی ماجرا درست کرده بود بالاخره به نظر میاد به راه راست هدایت شده و اون طور که تو دفتر خاطراتش برای تو نوشته بود و به من هم داد که بخونم همه انگیزه اش تو هستی  فکر کن! عمه عاطفه هم که همش طبق معمول سر کار بود و در سور وساط برگزاری عروسی خودشه بابایی هم که ...
14 فروردين 1391

بدون عنوان

فرشته ناز من میدونم که داری حسابی خودت رو میسازی که سرحال و شاداب و پر از انرژی پا به این دنیا بزاری من و بابایی هم بهت فرصت میدیم هرچقدر که دوست داری اون جا باشی وهر چی که دوست داری هم برات مهیا میکنیم فقط اشاره ای بکن این روزها حالت تهوعی که ناشی از نگه داشتن جسم کوچولوی تو در وجود منه سراغم اومده من اما خوبم و خوشحال فقط قبول کن یکمی آدم رو مریض میکنه که اونهم میگذره من با عشق منتظرتم راستی یه مطلب دیگه عماد پسرخاله سهیلا که تو دیگه قطعا باید بهش بگی عمو داره ازدواج میکنه عماد کوچولو با اون چشمهای ناز مشکی که من روز تولدش خونه اشون بودم و کاملن خاطرم هست من کلاس سوم دبستان بودم گلم حالا که تو توی شکم منی اون دا...
8 فروردين 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آبی تر می باشد